میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در
اصفهان مسجدی میساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع
شده بودند و آخرین خرده کاریها را انجام میدادند.
پیرزنی از آنجا رد
میشد. وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر میکنم یکی از منارهها
کمی کجه!. کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب
بیاورید. کارگر بیاورید. چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید.
فششششششااااررر.
و مدام از پیرزن
میپرسید؛ مادر، درست شد؟ مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله، درست شد. تشکر
کرد و دعایی کرد و رفت.
کارگرها حکمت این کار را پرسیدند. معمار گفت: اگر این پیرزن، راجع به کج
بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا
ابد "کج" میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم.
این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم